سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ماهگرد
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
شنبه 87 شهریور 9 ساعت 10:30 عصربیستُ چهار ساعت

بعد از نزدیک به بیستُ چهار ساعت با مادرم تماس گرفتم...

میگفتن دیشب چشمشون به هم نرسیده...

حداقل من به بابات زنگ زدم و یه جایی از حرفام گفتم که نگران نباشن ، همه چی درست میشه...


متن فوق توسط: ماهگرد نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
ماهگرد
ماهگرد
به کسی ربطی نداره اینجا چیه و به چه منظور ساخته شده .
فهرست موضوعی یادداشت ها
احساس نوشت[2] . غم‏انگیز[2] .
لوگوی من
ماهگرد
لینک دوستان من
ماه من
اشتراک در خبرنامه